امید مستوفی راد در یادداشتی نوشت: بر اساس استنادات تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی، اساس هنر صنایع دستی در خانواده و اغلب توسط زنان شکل گرفته است. این استنادات به خصوص در حوزه دست بافتهها و رودوزیهای سنتی بیشتر مشهود است.
اگر بخشی از صنایع دستی که زمانی جزء ملزومات اولیه زندگی بشر بوده توسط مردان تولید شده است قطعاً نقش و نگارها و ظرأفتهای خطی در بین خانواده و توسط زنان و دختران انجام گرفته که محفلی هم برای بیان آرزوها وامیدها در شبهای طولانی سال بوده است.
به همین دلیل و بسیاری دلایل دیگر از جمله پیشینه فرهنگی و جغرافیایی، صنایع دستی و هنرهای سنتی در طول تاریخ و به طور خاص در جامعه ایرانی، همواره در جانِ ادبیات و شعر این سرزمین وجود داشته و بخش پر رنگی از فرهنگ عمومی جامعه ایرانی را با ادبیات و شعر همراه کرده است. که اغلب با دلمویهها و آوازهایی از جنس شادی و دلتنگی همراه بوده است.
این شعرها گاه توسط شاعران صاحب نام و گاه در قالب شعرهای فولکلور ( محاورهای) توسط افراد گمنام سروده شده است که همواره نقش مهمی در همراهی با ساخت و بافت صنایع دستی در منازل و کارگاهها داشتهاند.
این کوزه چو من عاشقزاری بوده است
در بند سر زلفنگاری بوده است
این دسته که بر گردن او میبینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است.
( عمر خیام)
ادبیات ایران سرشار از قصه، شعر، روایت و لالایی است ادبیاتی که گاه در پیوند با صنایع دستی و هنرهای سنتی شکل و قوام یافته است و در همراهی با این هنر-صنعت زیبایی خاصی را در تار و پود این هنر اصیل تنیده است. گاه در خوانش این اشعار، به گذشته پاک و بیآلایش گذشتگانمان رجوع میکنیم و گاه همچون آینهای خود را در زلال آرامش زندگی پدرانمان پیدا میکنیم. فرصت سرکشی به خود و صیقل روح و روانمان با زمزمه شعرهایی که پیوندمان را با گذشته اتصال میدهد حالمان را بهبود میبخشد به طوری که احساس میکنیم بخشی از وجودمان در حرکت چرخهای سفال به گردش در میآید البته گاهی هم حاضریم رفیق روزهای سختمان را ( تفنگ دسته نقره که محصول دست صنعتگر است)برای یار و همراهمان در زندگی ببخشیم.
تفنگ دسته نقره م رو فروختم
برای وی قبای ترمه دوختم
فرستادم، برایم پس فرستاد
تفنگ دسته نقره م داد و بیداد
صنایع دستی ( قبل از انقلاب صنعتی و پیش از ورود آن به ایران)از ملزومات خانواده ایرانی بوده است. در واقع بخش جدایی ناپذیر از سبک زندگی خانه و خانواده ایرانی بوده است در بیشتر خانهها دارهای قالی وجود داشته و تقریباً تمام اعضای خانواده در برپایی آن و بافتنش نقش داشتهاند به طوری که سه عنصر اشتغال، فرهنگ و اقتصاد را در همان کانون خانواده پایهریزی میکردهاند.
پروانهها به بوی ناشتایی آمدند
چرا گلهای قالی را رنگ میزنی؟
نرگس رجایی( کتاب: هنوز زن بودم)
دوباره دار قالی دار قالی
دوباره زرد شد گلزار قالی
بریدم دستمو شاید بخنده
گل سرخی سرِ دیوار قالی
[نا شناس]
کوزهگری اما غالبا مختص مردان بوده است و بیشتر در مکانی دورتر از خانه و خانواده تولید میشد. چرا که نیاز به گل رس و چرخهای سفالگری داشت و نیز باید در معرض آفتاب و هوا برای خشک شدن قرار میگرفت و تا حدودی از توان زنان و دختران خانواده خارج بود. اما همیشه طراحی ساخت و شیوههای استفاده از این تولیدات را زنان انتخاب میکردند از نگهداری محصولات فصول مختلف تا استفاده به عنوان پیالههای آب خوری و در اندازههای بزرگتر به عنوان انبار غلات و سایر استفادههای فصلی متناسب با شرایط جوی و اقلیمی که بسیار کاربردی و حیاتی بود.
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
نا گاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزه خر و کوزه فروش
(خیام)
جالب است در آثار شعرای امروز نیز سرودههایی با مضمون صنایع دستی وجود دارد که قابل توجه است و هنوز جذابیتهای این هنر را تعالی میبخشد.
در تار و پود قالی کرمان نخواهی یافت
این ریزه کاریها که وقت دلبری داری
( کیوان مهرگان)
یا: نیازی به آمد و شد فصلها نیست
تو که باشی
با گلهای قالی هم میشود بهار را جشن گرفت.
ایران سرزمین نقشها و رنگ هاست هر کجایش را نگاه کنی سرشار از طیفها و تفاوت هاست از فرهنگها و جغرافیا گرفته تا شیوههای زیستی و اقلیمی که در چهار گوشه این خاک پراکندهاند و همین تنوع و تکثر است که به این کشور پهناور زیبایی دو چندان بخشیده است.
در خیالم عشق را با مهربانی بافتم
رج به رج این عشقبازی را نهانی بافتم
مثل مادر با تمام عشق و احساسات خود
من گلیمی با محبت، \" عنبرانی\" بافتم
( شاهرخ شهابی)
و گاه غم و اندوه ناشی از رنج ناشناخته آدمها، موسیقی روزگار را به شکل دیگری مینوازد و ترانهها و شعرها در کالبد صنایع دستی بیقراری میکنند و نفیرشان در غروب دلتنگیها میپیچد.
گفتم آهندلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دلبندی
سعدیا دور نیکنامی رفت
نوبت عاشقی ست یکچندی
( سعدی)
شعر و لالایی همواره گریز گاهی بوده است برای تحمل ناملایمات در سختیها و دشواریهای روزگار. زمزمه هنرمند صنایع دستی در زمان فعالیت و تولید اثر، خلاقیت را دو چندان بخشیده است و قرار را بر بیقراری تحمیل کرده است. نقش این محصولات تنها در اشتغال و ارزآوری و رونق اقتصادی کشور نیست، صنایع دستی حال ما را خوب میکند به ما خنکا میبخشد در زمانهای که تکنولوژی فرصت سرکشی به خودمان را از ما گرفته است و ما را از بادگیرهای یزد، آلاچیقهای خنک در گرمای تابستان، سفالهای بلورین و قالیهای پر نقش ونگار محروم کرده است.
دست در گوشهی چادر شب خود کردهایامشب
ترسم که هلال شب عیدم وسط ماه برآید. [ ناشناس]
صنایع دستی بخش جدای ناپذیر از هویت و گذشته ماست چون جرعهای آب زلال که وقتی آن را سر میکشیم آرام میگیریم و جسم و جانمان به ابتدای تاریخ و حیات بشر وصل میشود و خداونگار همواره در این آینه متجلی است به قول حضرت مولانا:
اوست نشسته در نظر
من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل
من به کجا سفر کنم؟
انتهای پیام/

نظر شما